زیر لوای علی صف کشیده ایم / چشم انتظار مهدی آل محمدیم
غدیر خجسته باد
************اس ام اس عید غدیر خم 91************
چون نامه ی اعمال مـرا پـیـچیدند / بردند به میزان عمل سنجیدند
بیش از همه کس گناه ما بود ولی / آن را به محبت علی بخشیدند
عید غدیر خم مبارک
************اس ام اس عید غدیر خم 91 ************
آمد غدیر و شیر خدا شد اماممان / در راه او فدا بنماییم جانمان
عیــد غــدیر آمده بــیـعت کنیم مــا / بـا وارث غدیــر امام زمانمان
************اس ام اس عید غدیر خم 91************
به روز غدیر خم از مقام لم یزلی / به کائنات ندا شد به صوت جلی
که بعد احمد مرسل به کهتر و مهتر / امام و سرور و مولا علیست علی
عید غدیر خم مبارک
************اس ام اس عید غدیر خم 91************
دلا امشب به می باید وضو کرد / و هر ناممکنی را آرزو کرد
عید غدیر مبارک
************اس ام اس عید غدیر خم 91************
خورشـیـد شکـفـته در غدیر است علی / بـاران بـهــار در کویــر است عـلی
بر مسند عاشقی شهی بی همتاست / بر ملک محمدی امیر است علی
عید غدیر خم مبارک
************اس ام اس عید غدیر خم 91************
ما زین جهان از پی دیدار می رویم، از بهر دیدن حیدر کرار می رویم
درب بهشت گر نگشایند به روی ما، گوییم یا علی و ز دیوار می رویم
عید غدیر خم مبارک
************اس ام اس عید غدیر خم 91************
خدایا به حق شاه مردان / مرا محتاج نامردان مگردان
فرا رسیدن عید غدیرخم بر عاشقان آن حضرت مبارک
************اس ام اس عید غدیر خم 91************
باز تابید از افقْ روزِ درخشانِ غدیر / شد فضا سرشار عطرِ گل ز بستان غدیر
موج زد دریای رحمت در بیابان غدیر / چشمه های نور جاری شد ز دامان غدیر
************اس ام اس عید غدیر خم 91************
ای غدیر خم که هستی روز بیعت با امام / بر تو ای روز امامت از همه امت سلام
از تو محکم شد شریعت، وز تو نعمت شد تمام / ما به یاد آن مبارک روز و آن زیبا پیام
************اس ام اس عید غدیر خم 91************
نور عالم از ولی داریم ما / اول و آخر علی(ع) داریم ما
************اس ام اس عید غدیر خم 91************
از جام و سبو گذشت کارم / وقت خُم و نوبت غدیر است
امروز به امر حضرت حق / بر خلق جهان علی(ع) امیر است
************اس ام اس عید غدیر خم 91************
بر سرِ آسمانی آن ظهر / آیههای شکوه نازل شد
مژده دادند ایههای شکوه / دین احمد(ص) دوباره کامل شد
.
در غدیر خم، ولایت شد قبول / برد بالا دست مولا را رسول
رفت بالا دست خورشید غدیر / شد امام و مقتدای ما، امیر
.
روز محشر پرسید ز من رب جلی
گفت تو غرق گناهی ؟ گفتمش یا رب بلی
گفت پس آتش نمیگیرد چرا جسم و تنت
گفتمش چون حک نمودم روی قلبم یا علی
.
آنان که علی خدای خود پندارند
کفرش به کنار عجب خدایی دارند
.
قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد ایمان به جز از حب علی پایه ندارد
گفتم بروم سایه ی لطفش بنشینم گفتا که علی نور بود سایه ندارد
.
آسمان رقصید و بارانی شدیم
موج زد دریا و طوفانی شدیم
بغض چندین ساله ی دل باز شد
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
.
على در عرش بالا بى نظير است / على بر عالم و آدم اميراست / به عشق نام مولايم نوشتم / چه عيدى بهتر از عيد غدير است؟
عيد غدير بر جنابعالي و خانواده محترمتان مبارکباد
.
نازد به خودش خدا كه حيدر دارد
درياي فضاﺋلي مطهر دارد
همتاي علي نخواهد آمد والله
صد بار اگر كعبه ترك بردارد
عيد غدير خم مبارك
.
اوصاف علی به هر زبان باید گفت / این ذکر به پیدا و نهان باید گفت
در جشن ولی عهدی مسعود علی / تبریک به صاحب الزمان باید گ
.
اشعار:
کیست مولا نور حق را منجلی
حجـت بر حـق حـق یـعـنی عــلی
درولایــت حـب او تـکویـنـی اسـت
دیــن مـنهای عـلی بـی دیـنی است
بی علی در جسم هستی روح نیست
کـشـتی شـرع نبــی را نــوح نـیـسـت
بی عـلی قـران کـتاب بــی بـهاسـت
چـون عـلی ایـات حـق را محتـواسـت
بــــی عــلی اسـلام تـمـسـالی بـود
درمــثـل چـون طـبـل تــو خـالـی بـود
بـی عـلی اصـل عـبادت باطـل است
بـی علی هر کس بمیرد جاهل است
بـی عـلی تـقوا گلی بـی رنگ بوست
بـندگـی هـمچـون نـماز بـی وضـوست
.
مهر تابان ولايت شد نمايان در غدير
باز بخشيد اين بشارت، خلق را جان در غدير
خوان و احسان و كرم گسترد يزدان تا كند
عالمى را بر سر اين سفره مهمان در غدير
از طواف كعبه امروز آن كه بر گردد، يقين
حج او مقرون بود با عهد و پيمان در غدير
وه! چه غوغايى است د رآن سرزمين از جوش خلق !
موج انسان بين، بيابان در بيابان در غدير !
از جهاز اشتران شد منبرى آراسته
باشكوهى برتر از تخت سليمان در غدير
بر سر دست نبى تهليل گويان، مرتضى
اشك شوق از ديده مىبارد چو باران در غدير
اقتران مهر و مه دارد تماشا، نى عجب
گر شود جبرئيل هم آيينه گردان در غدير
دل درون سينه طغيان كرد و هوش از سر پريد
تا طنين انداز شد آيات قرآن در غدير
سينه پاك پيمبر گشت سر شار از شعف
آيه «بلغ» چو نازل شد زيزدان در غدير
تا ز «اكملت لكم» پر شد فضا، جبريل گفت:
با خود آوردم پيام از حى سبحان در غدير
مصطفى تا مرتضى را همچو جان دربر گرفت
يوسفش را كرد پيدا، پير كنعان در غدير
تا على شد جانشين خاتم پيغمبران
آشكارا شد همه اسرار پنهان در غدير
«هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست»
اين ندا پيچيد در گوش بزرگان در غدير
خاطر اهل ولا زين گفته شد اميدوار
نا اميد از رحمت حق گشت شيطان در غدير
تا جهان را از عدالت پر كند همچون نبى
مرتضى بگرفت از او، منشور و پيمان در غدير
از نبوت د رجهان، اسلام اگر شد منتشر
شد ولايت دين يزدان را نگهبان در غدير
در حقيقت شد مسلمان هر كه با اخلاص داد
دست بيعت با على، مانند سلمان در غدير
گر به صدق و راستى آيد سوى اين آبگير
هر خطا كارى شود پاكيزه دامان در غدير
شد جهان روشن ز انوار اميرالمؤمنين
چلچراغ عشق و ايمان شد فروزان در غدير
«سرويا»! شكر خدا در موسم «حج وداع»
.
دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدير
موج مىزد سيل مردم، مثل دريا در غدير
تشنگيها بود و توفان بود و شن بود و غبار
محشرى از هر چه با خود داشت صحرا، در غدير
كاروان آرام و بى تشويش لنگر مىگرفت
تا بگيرد كاروان سالارشان جا در غدير
گردها خوابيد كم كم، كاروان خاموش شد
تا پيمبر خود چه خواهد گفت آيا در غدير!
تا افق انبوه مردان صحارى بود و دشت
و سكوتى، تا كند آن مرد لب وا در غدير
مرد اما با نگاهى گرم در چشمان شوق
جستجو مىكرد محبوبش على را در غدير
پس به مردان عرب فرمود: «بعد از من على است
هر كه من مولاى اويم اوست مولا در غدير»
گردها خوابيده بود و كاروان خاموش بود
خوانده مىشد انتهاى قصه ما در غدير
در شكوه كاروان آن روز با آهنگ زنگ
بى گمان بارى رقم مىخورد فردا در غدير
اى فراموشان باطل! سر به پايين افكنيد!
چون پيمبر دست حق را برد بالا در غدير
حيف! اما كاروان منزل به منزل مىگذشت
.
پيام نور به لبهاى پيك وحى خداست
بخوان سرود ولايت! كه عيد اهل ولاست
بيا شراب طهور از خم غدير بزن
خدا گواست كه ساقى اين شراب خداست!
غدير بر همه حق باوران، تجلى حق
غدير بر همه گم گشتگان، چراغ هداست
غدير حاصل تبليغ انبيا همه عمر
غدير ميوه توحيد اوليا همه جاست
غدير آينه «لا اله الا هو»
غدير آيت «سبحان ربى الاعلى» ست
غدير هديه نور از خدا به پپغمبر
غدير نقش ولاى على به سينه ماست
غدير با همگان همسخن، ولى خاموش
غدير با همه كس آشنا، ولى تنهاست
غدير صفحه تاريخ «والا من والاه»
غدير آيه توبيخ «عاد من عادا» ست
هنوز از دل تفتيده غدير بلند
صداى مدح على با نواى روح فزاست
هنوز لاله «اكملت دينكم» رويد
هنوز طوطى «اتممت نعمتى» گوياست
هنوز خواجه لولاك را نداست بلند:
كه هر كه را كه پيمبر منم، على مولاست
على بود پدر امت و برادر من
على سفير خدا و على امير شماست
على ست حج و على كعبه و على زمزم
على صفا و على مروه و على مسعاست
على صراط و على محشر و على ميزان
على بهشت و على كوثر و على طوباست
على حقيقت توحيد بر زبان كليم
على تجلى طور و على يد بيضاست
على است حق و، حقيقت به دور او گردد
على است عدل و، عدالت به خط او پوياست
على محمد و فرقان و نور و كوثر، قدر
على مزمل و ياسين و يوسف و طاهاست
على به قول محمد: در مدينه علم
ز در درآى كه راه خطا هميشه خطاست
حديث منزله را از نبى بگير و به خلق
بگو مخالف هارون مخالف موسى است
كسى كه جاى نبى خفت، جانشين نبى است
نه آن كه راحتى جان خويش را مىخواست
.
.
كاروان بود و بيابان عطشناك غدير
و نبى ملتهب از باده ادراك غدير
كاروان بود و بيابان كه سراپا مىسوخت
و محمد، كه افق را به نگاهش مىدوخت
آنچه ما نيز شنيديم كه شد، مىدانست
تشنه حادثهاى بود، و خود مىدانست !
وحى آميخته با جام افق خواهد شد
وحى روشنگر ابهام افق خواهد شد
انتظارش به سر آمد كسى از راه رسيد
آن كه بود از دل توفانىاش آگاه رسيد
گفت برخيز كه از يار سفير آمده است !
به چراغانى صحراى غدير آمده است
موج يك حادثه در جان غدير است امروز
و على چهره تابان غدير است امروز
آن كه سر مىدهد از دل همه شب ناله عشق
مژدهات باد! كه شد بعد تو دنباله عشق
آخرين جمله پيغام رسالت باقى است
گام نه، صعبترين گام رسالت باقى است
دست در دست على از همگان بيعت گير
خيز و از مردم هر سوى زمان بيعت گير!
و بگو هست على بعد تو مولاى همه
گر كه تنهاش گذارند، بگو واى همه!
همه بودند، و ديدند، و بيعت كردند
هر چه حق گفت شنيدند و بيعت كردند
بيعت شيشهاى و آهن پيمان شكنى
داد از بيعت آبستن پيمان شكنى
پس از آن بيعت پر شور، على تنها ماند
و وصاياى نبى، در دل صحرا جا ماند
اى برادر! تو كه اين سوى زمانى، هش دار!
تو بر اين عهد، مبادا كه نمانى! هش دار
دلت اى دوست اگر شيعه آيين على ست
يا كه چشمان تو سجاده خونين على ست
هم از آن روست كه عهدى ست تو را با مول
پس به يادآر و به پا خيز و بگو يا مولا!
ما هنوز از دل خود صوت نبى مىشنويم
خلوتى گر بنماييم شبى، مىشنويم
بيعتى را كه نموديم به خاطر داريم
پيش از آن، آنچه كه بوديم به خاطر داريم
چهارده قرن پس از حادثه پيمان بستن
به كه پيش از همگان بستن و هم بشكستن
موج آن حادثه در جان غدير است هنوز
و على چهره تابان غدير است هنوز
راه سخت است و بلا خيز، ولى كوتاه است
و هدف گام نخست است، كه بسم الله است
سفرى بايد از آن باديه تا منزل دوست