loading...
.:سایت جامع عاشورا:.
بیچاره کربلا بازدید : 2792 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)



تا قلب كلبه در اثر احتراق سوخت
كوچك‌ترين ستاره‌ي حق در محاق سوخت

آئين جاهليت عُظمي شروع شد
آئين وحدت از شرر انشقاق سوخت

محصول عمر كل رسولان به باد رفت
تا حاصل تلاش نبي از نفاق سوخت

از لشكر اُسامه گروهي گريختند
كز ذكر نامشان دلم از اختناق سوخت

تا مصطفي رها شد از اين خاكدان تنگ
درياي صبر دختر او از فراق سوخت

رازي شنيد از پدرش وقت مرگِ او
كز استماع آن دلش از اشتياق سوخت

تنها نه مدعي نشد آگه ز راز او
گوش فرشته نيز در آن استراق سوخت

تسكين قلب فاطمه بود آن رموز ، ليك
مولا ز پيش بيني آن اتفاق سوخت

آن اتفاق تلخ پس از رحلت نبي
رخ داد بي درنگ و جنان را رواق سوخت

تا شعله‌هاي غصب بر «آن در» زبانه زد
متن غديرنامه‌ي روز وثاق سوخت

تنها نه عهدنامه كه موضوع عهد نيز
در آذرخش فتنه‌ي يوم‌الطلاق سوخت

سقفي جدا نمود زمين را ز آسمان
زان پس بشر به حسرت آن ارتفاق سوخت

زان پيش از سما به زمين فيض مي‌رسيد
بعد از سقيفه ، ارض ، از اين افتراق سوخت
تا در سقيفه ، علت خلقت ، كنار رفت
دوزخ پديد گشت و «طباقاً طباق» سوخت

دوزخ چو ديد هيمه‌ي افكار ارتجاع
«هَل مِن مَزيد» گفت و از اين ارتزاق سوخت

بعد از سقيفه ، گشت زمين عاق آسمان
تا روز حشر هر بشر از آه عاق سوخت

آتش فرا گرفت تمام زمانه‌ را
آنسان كه جنگلي ز دم يك اجاق سوخت

آتش نسوخت خشك و تر فرشيان فقط
عرش بلند مرتبه را سقف و ساق سوخت

سقفي كه گشت حائل بين سما و ارض
در زير آن براي ابد ، اتفاق سوخت

آن آتشي كه در دل شوراي غصب بود
بيرون جهيد و كلبه‌ي اهل وفاق سوخت

آتش گرفت قلب تمام فرشتگان
تا در بهشت ، كوثر مهر و صداق سوخت

شوراي غصب حق علي را چنان گرفت
كز درك آن جفا ، پر و بال بُراق سوخت

تا گفته شد كه حذف علي راه توسعه است
عالم از اين تَفَلسُف پر طمطراق سوخت

تا رخ نمود فتنه چنان پاره‌هاي شب
قرآن به روي نيزه‌ي آل چماق سوخت

شد ذوالفقار حبس به زندان مصلحت
اما ز هجر حيدر و آن صبر شاق سوخت

در آتش سقيفه ، پس از بيت فاطمه
گلخانه‌‌هاي دختر او در عراق سوخت

از باتلاق ترس و ريا و سكوت خلق
آتش جهيد و خلق در آن باتلاق سوخت

تاريخ ، بي تفاوت از اين ماجرا گذشت
جغرافياي وحدت از اين اشتقاق سوخت

من سوكوار دولت سبز جهاني‌ام
كز كثرت جنايت اهل شقاق سوخت

آخر ، به يُمن دولت مولايت اي (غلام)
جبران شود هر آنچه در آن احتراق سوخت

والسلام
محمد حسين صادقي (غلام)
قم – ربيع‌الاول 1425



دوباره آمده ام تا سفارشی بدهم
برای خانه من يك دری بساز نجّار،

دری كه كنده نگردد به ضربه لگدی
دری مقاوم و محكم ز بهترين الوار،

دری بساز برايم زچوبهای نسوز
دری كه ديرتر آتش بگيرد ای نجّار،

در انتها سر هر ميخ تيز را كج كن


کوچه و پنجه ی زهرا و کمربند علی
جذبه ی حیدری قدرت زهرا هستم

وای از پشت در و میخ در و آتش و دود
زخمی جلوه ی یک همت زهرا هستم

از علی گفت و فدای دو ید حیدر شد
متعجب شده ی غیرت زهرا هستم

آن قدر سخت قدم زد که علی می گوید
غصه دار کمر و قامت زهرا هستم

علی از چادر خاکی گلش می نالد
که زمین خورده ی این عفت زهرا هستم



(محسن نصراللهی)




سند غربت شاه ولایت منم

اوّلین کشتۀ راه ولایت منم

یاور حیدرم سپر مادرم

محسنم من محسنم من


****


شمع روشنگر بزم هدایت منم

اولین کشتۀ راه ولایت منم

نازنین کودکم آیه‌ای کوچکم

محسنم من محسنم من


****


من که از ولادت شدم شهید علی

از ازل بوده‌ام شمع امید علی

غنچۀ چیده‌ام ضربه‌ها دیده‌ام

محسنم من محسنم من




قتل من قصۀ غربت مادر شده

قتل یک سوّمِ آل پیمبر شده

سوخت پا تا سرم در غم مادرم

محسنم من محسنم من



انتقام مرا بگیرد از قاتلم

حجةبن‌الحسن صاحب خون من

محسنم من محسنم من





درد سر ، بین گذر ، چند نفر، یک مادر
شده هر قافیه ام یک غزل درد آور


ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری
امنیت نیست از این کوچه سریع تر بگذر


دیشب از داغ شما فال گرفتم ، آمد :
دوش می آمد و رخساره ...نگویم بهتر!


من به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم،
نا خود آگاه به یاد تو می افتم مادر


چه شده ،قافیه ها باز به جوش آمده اند:
دم در، فضه خبر، مادر و در، محسن پر !




قِسمَت نبـود تـا کـه برایم پسر شوی
بر شانه های شاخه ی طوبا ثمر شوی

می خواست در خیال خودش کم بیاوری

شاید که تو سقوط کنی منکَسَر شوی

دنیا نیامـدی بـه گمـانم کـه عاقبت

سرتا به پا به همره او شعله ور شوی

شاید کـه در اِزای خودت بین ضربه ها

ضربی به جان پذیری و او را سپر شوی

تـا «کشـته ی فتـاده» بـه دامـان فـاطمـه

تا «صید دست و پا زده» ی پشت در شوی

ای کـاش می شکست همـانجا ورای در

پایی که خواست با لگدش مختصر شوی

یک بـار میخ خونی و یک بـار هم زمین

دادند مژده ات که از این کشته تر شوی

مجید لشکری



در سرش خیره سری فکر خیانت دارد
دست سنگین کسی میل جنایت دارد

یک نفر نیست بگوید مزن این قدر لگد
پشت در حضرت زهراست خجالت دارد

همه جز چند نفر بنده شیطان شده اند
میخ در هم به علی قصد خیانت دارد

دود از چادر زهرا به ثریا رفته
آسمان باز از این خاک شکایت دارد

فاطمه سوخت ولی باز دم از حیدر زد
شیعه شیر خدا غیرت و همت دارد

این که این گونه تن فاطمه را لرزانده
عقده از واقعه عید ولایت دارد

سوخت در تا که به قنفذ برسد سهمیه ای
چه قدر خانه خورشید کرامت دارد



فاطمه جان، بحق پدرت كنار بيا.

به جان على از در فاصله بگير.

بخاطر محسن درون خانه بيا!

پاهايم بى طاقت شده واى چه مى بينم؟

در باز شد!

فاطمه عليهاالسلام بين در و ديوار است.

مى خواهد خم شود تا فرزند را حفظ كند،

آتش از پايينِ در بر صورتش مى زند

مى خواهد بايستد محسنش از دست مى رود!

مهلتى نمانده فقط يك لحظه!

فرياد فاطمه عليهاالسلام را مى شنوم.

آه، او كه هيچگاه در عمرش فرياد نكشيده،

چه مى گويد؟

چه مى خواهد؟

افسوس كه دستم نمى رسد او را كمك كنم.

پس على عليه السلام كجاست؟

فضه! حسن! حسين!

زينب! ام كلثوم!

پس كجائيد؟
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
بسم رب الحسین باعرض سلام و تشکر بخاطر بازدیدتون از این سایت این وب سایت با هدف ترویج فرهنگ حسینی و عاشورایی راه اندازی شده و تصمیم دارم که اونقدر خدمت کنم تا یک بار دیگه چشمم به شیش گوشه اربابم بیافته همین برام بسه شما هم از دعای خیرتون مارو محروم نکنین و با نظراتتون باعث پیشرفت این وب سایت شوید یاحسین...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1340
  • کل نظرات : 1038
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 2446
  • آی پی امروز : 44
  • آی پی دیروز : 172
  • بازدید امروز : 476
  • باردید دیروز : 750
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 476
  • بازدید ماه : 7,629
  • بازدید سال : 58,722
  • بازدید کلی : 12,972,702